- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
به تـوبـه میکـند این افـتخـار وا دارم گـنـاه کـارم و حُـبُّ الحـسـین را دارم مرا به حُرّ و زُهیر و بُریر حاجت نیست که اتـصال به گـل های مصطـفا دارم اگر به تـوشه، ثـوابِ عـمل ندارم من ولی بـه سـیـنـه تَـولّای مـرتـضا دارم اگـر دلـم، حَـرمُ الله است، یـعـنـی که میان سیـنه، ضریحی ز کـربـلا دارم دلم…دلم…دلم از قتلگاه کمتر نیست به یـا بُـنَـیَّ قـسـم، صـوت آشـنـا دارم ز نـالـۀ قَــتَــلـوکَ دلـم تـهـی نـشــود و ضَـجّـۀ ذَبَـحــوکَ مِـنَ الـقَـفـا، دارم مرا به صوتِ حزینِ سکینه بخـشیدند که از مـصـائـبِ او وامصیـبـتـا دارم به دستِ بـستۀ سجاد و آن دعـاهـایش به دستِ باز، به شرمندگی، دعا دارم من و سه سالۀ ارباب، قصهای داریم ز غُصهاش همۀ عمر روضهها دارم تو خالـقی که دلی قـیـمتی به من دادی من عاشقی که ز عشقت خدا خدا دارم گِلِ مرا مگر از تَلِّ زینـبـیه سِرشت؟ عزیز فاطـمه زینب، که این نوا دارم هـزار نـغـمـۀ اَلـغَـوث از لـبـم ریـزد دَمـی که ذکـرِ عـلـمـدارِ نـیـنــوا دارم میانِ تشنه لـبانِ حرم، قسم به عـطش چـقدر من به علیاصغـر اِشـتها دارم قـسـم بـنـام تو یا فـاطـمـه اَغـیـثـیـنـی کـه حـاجـتِ فـرجِ مـهـدیِ تو را دارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند رحمان
ای خطا پوش، خـطا کار تو باز آمده است واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است هرکجا رفت جز این در، به در بسته رسید پشت در مانده به دربار تو باز آمده است رفت سربار کسی غـیر تو باشد که نشد پهن کن سفـره که سربار تو باز آمده است به خریداری یوسف همهجا رفت و نبود با کـلافـی سر بـازار تو بـاز آمـده است روزه داری که شده تشنۀ من لی غیرک بر سر سـفـرۀ افـطـار تو بـاز آمده است گرم سبحانکَ یا مومن و یا وهاب است با اجـرنـایِ من الـنّـارِ تو بـاز آمده است راهـبـاً راغـبـاً و راجـیـاً و خـائـفـاً است گر ابـوحـمزه به دیدار تو باز آمده است لا تـؤآخـذنی أَلا عـشق! که با سوء عمل سر این کوچه بدهکـار تو باز آمده است هـاربٌ منکَ إلیک است و گرفـتار گناه گر به سوی تو گرفتار تو باز آمده است قـدر را قـدر ندانست و پشیـمان برگشت واکن آغـوش! گـنهکار تو باز آمده است
: امتیاز
|
مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
با هق هقم به سمت تو یا رب دعا کنم تا درد تـوبـههـای شـکـسـته دوا کـنم برگـشتهام به سوی تو یا ایها العـزیز تا کـیـل بیپـنـاهی خـود را گـدا کـنم دنـیـا اذان عـاشـقیام را شنـیده است بـایـد بـه مـهــربـانیتـان اقـتـدا کـنـم دلـتـنگیام عـزیـز دلـم داده جـرأتـی تـا بـر لـبـم حـکـایت نـام تو را کـنـم خواب از سرم پریده، هوایم پریدن است ای خوش دمیکه قصد سفر تا شما کنم این اشک ها که قابل درگاهـتان نبود بـایـد بـسـاط روضـۀ سـقـا بـپـا کـنـم افـتـاده دست بر ورق خـیـس کـربلا باید عـمـود خـیـمـۀ دل را جـدا کـنـم بی شک گناه دفـتر من پاک میشود وقـتـی لبـاس هـیـأتـیام را صدا کـنم من روزهام به یـاد لـبـان حـسین بود این روزه را به روضۀ مکشوفه وا کنم شاید که بیادب شده این بندهات ولی با « یاحسین » کـار تو را یا خدا کنم باران لطف؛ حـق دلم نیست، واقـفـم این شِکـوه جز کنار تو اما کجا کنم؟ من خستهام از این که خودم بودم و خودم یک دم مرا ز بـند خـودمها رهـا کنم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
کوبـندۀ در کـیست گـنـهکـارتـر از من سربسته بگـو کیست گرفـتارتر از من با بـیم و امـیـد آمـدم امشب سر سـفـره با این که کسی نیست سبکبارتر ازمن الحـمد، که مهـمـان تـوأم مثل هـمـیشه انگـار کـسی نیـست بـهـادارتـر از من گفتم که مرا نزد خودت مشـتریام کن گفتی که تو را نیست خـریدارتر از من گفتم که مرا نیست خطا پوش تر از تو گفـتی به خطا کار که؟ ستّـارتر از من گـفتم که هـماره کـرمت کرده عـطـایم گفتی به کـرم کیست سزاوار تر از من گفتم که طمع کرده، به جود تو منم من گـفـتی که نـجـوئـیـد وفـا دارتر از من گـفـتـم کـه دلـم غـیـر تـو دلـدار نـدارد گفتی که تو دل باش، که دلدارتر از من؟ گـفـتم نکـنـد غـیـر تو از جـای بـلـنـدم گفتی به زمین خورده چه کس یارتر از من؟ گفـتم که منـم طالـب مـرضیّ رضایت گفتی که تَفَضّل که رضا دارتر از من گفـتم مـدد تـوست اگـر حـیـدریام من گفتی به مُحب نیست مدد کارتر از من گفـتم که لقای تو کجا؟ بیسر و پـا را! گـفـتی بنـما خواهـشِ بسـیـارتر از من گـفتم ز ازل چون تو گرفـتار حـسـیـنم گفتی به حسین نیست گرفتارتر از من
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است دیگر چه جای توبه و عرض ندامت است؟ یاران ز نـور وقت سحر فـیض میبـرند بیچاره من که سهم دلم سیر ظلمت است هـر دم، پـی گــنـاه بـه دامـی دگــر شـدم عمرم به سر رسید و دلم در اسارت است از ادعـا پُـرم، تهی از عـلـم و حـکـمـتـم تنها ثمر به خرمن عـمرم، جهـالت است از حرف حق گـریـزم و در بـنـد باطـلـم غرق تعـصبـم هـمه کـارم لجـاجت است کار دلم نـفـاق و دو رویی و کـیـنه است کار زبـان، تمـلّـق و عرض ارادت است روحی خسیس دارم و دستم گشاده نیست وقت نـیاز خـلـق، دلـم بیسـخـاوت است اشـک یـتـیـم، لــرزه نـیـنـداخـت بـر دلـم این بیتـفـاوتی همهاش از قـساوت است با این هـمـه بـدی اگـر اهـل سـحـر شـدم حیرت مکن که دلبر من با کرامت است شیطان! برو بسوز، که نقص از دلم برد یـار خـدایـیام که سـراپـا عـنـایـت اسـت یا رب! ز عـطـر سیب، معـطـر نـما مـرا ایـن بـوی آسـمـانـی اهـل شـهـادت اسـت عـطـر حـرم بـزن بـه دلـم، یـار را بگـو امشب تـمام نـیت من، یک زیـارت است
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
این من این کوه گنه این یم عفوی که تو داری وعده دادی که ببخشی به رویم هیچ نیاری قهر بود از من و صلح از تو بنازم کرمت را با وجودی که نیازی به چنین بنده نداری نه من آنم که به غیر از تو برم روی تضرّع نه تو آنی که مرا بیکس و تنها بگذاری با تـمـام بـدیام از کـرمت هـست امـیـدم که ببخـشی و مرا بـندۀ خوبت بـشـماری من که عبدم دل خود را به امید تو سپردم تو که معبود منی کی به جحیمم بسپاری گر چه غرق گنهم از تو عجب نیست خدایا که گـنـه پـاک کـنی و حـسـنـاتم بنگـاری نفس نگذاشت رفیق تو شوم وای به حالم تو مگر دست رفاقت ز کرم سوی من آری چیستم من که اجل جان مرا سخت بگیرد کیستم من که تو در خـانۀ قـبرم بفـشاری «میثم» رو سـیـه و دامـن آلـوده خـدا را ابر رحمت چه شود بر سر من هم تو بباری
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند رحمان
تویی که از ازل بر روزگار من نظر داری از احوال خرابم در نبود خود خبر داری نمیگـیـرنـد دسـتان مرا حـتـی بـرادرها اگر یک لحظه حتی از سر من دست برداری ازین دلبستگی ها حاصلم جز زخم چیزی نیست تو تنها مرهمی هستی که بر زخمم اثر داری تو گفتی میشوم صدها قدم عاشق ترت گر که، تو تنها یک قدم در راه من با عشق، برداری ولی گم کرده راهم، بی پناهم، روسیاهم من ببین حال فقیری را که امشب پشت در داری اگر غـرق گناهم باز دلگرمم به آغوشت که از خیل گناهم عفو و رحمت بیشتر داری دل تاریک و بیدرد مرا ای مهربان محبوب! خوشا گر با نگاه روشن مهرت به درد آری امیدم تا ابـد تـنهـا به اعجاز نگـاه توست تویی که از ازل بر روزگار من نظر داری
: امتیاز
|
غزل مناجات با خداوند رحمان
آمـدم دیــرآمـدم امـا به هـر حـال آمـدم دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم آمدم جـبـران کـنم اما نمیدانـم چـطور بس گـنهکارم خـدا آشـفـته احـوال آمدم دور از تو، من شکستم زیر بار معصیت من الف رفتم ز درگاهت ولی دال آمدم با گره بر زلف تو وا میشود این بخت من شب به شب در زلف تو دنبال اقبال آمدم فرصت گفتن ندادی زود بخـشیدی مرا هاج و واج از مهربانی ات خدا لال آمدم روزی اشک محرم فاطمیه دست توست یک شبِ دنبال کسب رزق یک سال آمدم دانه ای را دام کن تا که گرفتارش شوم در پی مهدی پی آن خط و آن خال آمدم قتلگاهم را خدا در روضه امشب جور کن که برای روضۀ شمشیر و گودال آمدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
درد هـر جا بُـوَد دوا هـم هـست خـوف در سـیـنـۀ رجا هم هست من مـریض تـوأم، طـبـیبِ هـمه این مریضی خودش شِفا هم هست نـوکرانـت به چـشم مـن شاهـنـد گرچه در کوی تو گدا هم هست مــتـنِ اذن دخــول، مـیگــویــد: حـرمـت خـانـۀ خُـدا هـم هـسـت در جـوار تـو ای تـمـامـیِ خِـیـر لـذّتـی بـهـتـر از صفـا هم هست چونکه در ملک توست قیمتی است گرچه ایوان پُر از طلا هم هست بـه گُــلاب گُــلِ بـهــشـت قــسـم گرچه اسم تو غـم زُدا هـم هست (فَاسْـتَعِـد لِـلـبلا) به ما گـفـتهست کـه کــنـار ولا، بـلا هــم هـسـت با وجـودی که وقـفِ دار بلاست سرِ ما گَـردِ خـاکِ پـا هـم هست از سـکـوتِ ابـوذرت پـیــداسـت عاشـقِ بی سر و صدا هم هست آنـچـه گـفـتـه (فــؤاد کـرمــانـی) وقت مدح تو حرف ما هم هست عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک ای که حُبّ تو اصل اسلام است کار دین بی تو بی سر انجام است از در خــانـۀ تـو تـا مــلــکــوت این مسافت به قدر یک گام است چه کسی جُز تو ای سَـلـونی گو عالم است و علیم و عَـلّام است؟ تـا کـه داریـم خَــتـمِ نــاد عــلـی کی نـیازی به خـتـمِ اَنعـام است؟ پـسـرت گـفـته: (نَحْـنُ ذِکْـرُ الله) کـه بـه یـاد خُــدا دل، آرام اسـت هـر کـسی پـات را نـبــوســیــده باید ایـنگـونه گـفـت: ناکـام است فــائـزون را اگـر تـویـی سـاقـیِ دسـت مـا دور گـردنِ جـام است مـردِ راهِ تـو در وفـایِ به عـهـد مثل سلمان همیشه خوشنام است جــامــۀ نــوکــریـت بـر تـنِ مــا جلوهاش چون لباسِ احـرام است لـیـلـةالـقَـدر بـا تـو خُـورده گـِرِه که نـوشـتـنـد خـیـرُ الأیّـام اسـت آن قــدر(ذُوالجـَلال)هـسـتـی کـه در پـس نام تو (وَالإکْـرام) است گـاه یـک بـیـت ظـاهــراً کُـهـنـه در دلش صد هـزار پیـغـام است عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک هـمـه جا را تـو در نـظـر داری از نــهــانِ هـــمـه خــبــر داری از یَـدُ الّـلـهـی تـو مـعـلـوم اسـت دسـت در خـلـقـتِ بــشــر داری عُـمـرِ خـلـقـت تـمـام خـواهد شد اگـر از صُــنـع، دسـت بـرداری همه، ای عشق در هـوای تـوأند تو هـوای که را بـه سـر داری؟ گـیـرم اصلاً هـمه کـریـم شـونـد در کــرم بـــاز بـیــشــتــر داری هـــمـــۀ ثـــروت خــدایــی تـــو کِی نـیازی به سیم و زَر داری؟ چه کسی هـست که حـذر نکـند؟ از تـو که این قَـدَر جـگـر داری شـاهـدِ من هـزار رکعـت توست کـه چـقـدر اُنـس با سـحـر داری چاه از سـوزِ آه گـرم تو سوخت نـکـنـد بـر جـگـر شــرر داری؟ میکشی پای خویش را بر خاک نــکــنــد نــیّـت ســــفـــر داری؟ بـابِ عــلــمِ نــبــی و بـابُ الـلـه تــو دلـی پُـر ز دسـت در داری هــر چـه داری، پـیــامـبـر دارد هـر چـه دارد پـیـامــبــر، داری عَجِـزَ الوَاصِفـوُنَ عَـنْ صِفَـتِـک
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب بیست و یکم رمضان
این مرد که در گوشۀ بستر نگران است واللهِ که مظلـومتـرین مرد جهان است خورشید دلش خون شده و ماه زمین خورد سخت است بگویم اسدالله زمین خورد میخواست که در روضه احساس بماند رفـتـند هـمه، گـفـت که عـبـاس بـمانـد
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیه السلام قبل از شهادت
یک جهان داغ غریبی به دلم ریخته است قـامـت حـیـدر کـرار بـهـم ریخـته است ای که سی سال غم و خاطره مهمانت بود استخوان در گلو و خار به چشمانت بود پسرانت هـمه دور و بر تو مـدهـوشـند چشم بر چشم تو دارند و سراپا گـوشند پـسـرم داغ عـطـش کربـبـلا مـیبـیـنـی داغ هـفـتاد و دو سـردار خـدا میبـیـنی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
باز کن چشم ترت را که تنم میلرزد حـرف رفـتن نـزنی که بـدنم میلرزد نکـنـد فـکـر رهـایی به سـرت افـتاده همسرت نیست اگر، دختر تو مانده پدر مثل پروانه به دور سر تو مانده، پدر خواندم از چشم تو که میل به مادر کردی اندک اندک غـم پـرواز تو باور کردم یک دل سیـر نگـاهـت دم آخـر کـردم عـمـق زخـم سـر تـو آمـده پـای ابـرو آتـشِ داغ تو بـر جـانِ نگـاهـم کـردند تو چه گفتی؟ که همه خانه نگاهم کردند در دل خویش برای غم من زار زدی اغـلب شهر هـواخـواه شب قَـد قُـتـِلـند کوفیان مشتـریِ بیادب خاک و گِـلند همه را من ز دو چشم تر تو میخوانم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
خونی شده بال و پرت ای همسر زهرا فـرق تو شکـسـتهست شبـیـه پَـرِ زهـرا تشبـیه عجـیبیست مراعات قریبیست سـجـادۀ خــونـی تـو و بــسـتــر زهــرا امروز سـرت تـیغ نمیخـورد، اگر که دیـروز نمیخـورد به آن در سر زهرا داغ جگرت روضۀ مکشوف مدینه ست از آتـش و از شعـله و از معجـر زهـرا یک زخم تو را از نفس انداخت سه روزه ای وای! نـود روز چه شد پیکـر زهرا اما نـمک روضه حسـیـن است یـقـیـنـاً چـشـم تَـرِ تو شـاهـد و چـشم تـرِ زهرا ای شـمر! تو بیـرون بـرو از مقـتـل آقا بیرون برو ای فـتنه ز دور و بر زهرا بالای هـمان تل بنـشـین یا بـرو خـیـمه گودال شلوغ است … نیا دخـتر زهـرا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بغض یتـیـمهای عرب در گـلو شکست جان پر کشید خون به قدح شد سبو شکست با چه حساب و قاعـدهای تیغ آمده است کز پشت سر زدند سر از روبرو شکست دنـیـا کـجـا رسـیـده کـه فـرق نـمـاز را کفـر سقـیفه نیمه شبی با وضو شکست فـرمـود تـیـغ زخـم دلـش را رفـو کـنـد فـرق عـلـی زمان شروع رفـو شکست مـوی سـپـیـد را فـلکـش رایـگـان نـداد سی سال میشود که علی مو به مو شکست طاق و رواق مسجد کوفه به خون تپید تا پـایـههای عـرش الهـی فـرو شکست در کـربلا دو مرتبه آری عـمود خورد فرقی که ابن ملجم ملعون از او شکست جای تمام اهل حرم سنگ خورده است هشتاد و چار مرتبه رأس عمو شکست
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام
حرمت کهف وری یا که بهشت دگر است گرد و خاک ره تو اختر و شمس و قمر است بیـشـتر شک به خـدایی تـو مـولا بکند هرکه از شأن حقیقی شما با خبر است
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند رحمان
مـیـهـمانم کـردی و بـارِ سفـر آوردهام دستهـای خـالی و چـشمانِ تـر آوردهام راه دادی بیـنِ خـوبـانت منِ گـمراه را آبـرو دادی و شـرم شـعـله ور آوردهام حال و روزم را ببین و دستهایم را بگیر روسیاهـم! از گـناهـانـم خـبـر آوردهام «یا غیاث المستغیثین» «یا رجاءَالمُذنبین» «یا انیس الذاکرین» اشکِ سحر آوردهام سفرۂ لطف تو پهن و دست-خالی، سر به زیر کوهِ عصیان و ثوابی مختصر آوردهام با «لکَ صمتُ» به زنجیرش کشیدم باز هم حرص شیطان را دمِ افطار در آوردهام فصلِ دقُّ الباب شد پای دعای افـتـتاح آسـمـان آوردهای و بال و پَـر آوردهام روح من مأنوس شد با؛ یاعلیُ یاعظیم تـا خـریـدارم شـوی نـامِ پــدر آوردهام بوتراب و قاهِر الاعداء... والیَّ الولی رو به لطف حضرتِ خیرالبشر آوردهام درگذر از من، به مولانا أمیرالمؤمنین عـاصیام اما شـفـیعِ مـعـتـبر آوردهام!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
بر هر کسی که ساقی کوثر امام نیست عـالم به نـام او بـشود هم، به کام نیست در پیـشگـاه حـضـرت حـیـدر بـرای ما بـالاتـر از مـقـام گـدایـی مـقـام نـیـسـت بعد از فراق فاطمه اش روز خوش ندید جـز چـاه با عـلی احدی هم کـلام نیست گـیرم که زخـم فـرق عـلی التـیـام یافت هجـران یـاسِ سوخـته را الـتـیـام نیست از کوچه های کوفه پدر را به خانه برد دل خون تر از امام حسن هیچ امام نیست بـا هـم برای غـربـت زینب گـریـستـنـد از کوچه رد شدند، کسی پشت بام نیست خـاکـسـتر و نگاه حـرامـی و کعـب نی جـای عـقـیـله که وسـط ازدحـام نیـست هـمـراه یــوسـفـش سـر بـازار مـیرود کوفه به هـیچ وجه به سختی شام نیست
: امتیاز
|
شرح حال امیر المؤمنین در شب نوزده رمضان
شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید لب نزد دیگر؛ اگرچه دخترش اصرار کرد باطناً میسوخت امّا ظاهراً خاموش بود دود آهـش آسـمان کـوفـیان را تـار کرد در حیات خانه هِی چرخید و با حالی غریب زیر لب آیـات استـرجاع را تکرار کرد چارده قرن است و جز زهرا نمیداند کسی قاتل خود را چرا از خواب خوش بیدار کرد؟ بعد از آن ضربت اگر(فُزتُ وَ ربّ الکعبه) گفت یادِ زهـرا سوختن بین در و دیوار کرد ضربۀ شمشیر زهرآلوده طوری بود که مَرد، یاد از داغی و از تیزی مسمار کرد قـاتل اصلی حـیدر دست نحسی بود که لالهزار وحی را با شعله آتش زار کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت پدر
با ضربتی تـمامِ تنت سرخ گشته است بابایِ خـستهام! بدنت سرخ گشته است فوّاره زد ز فـرقِ سرت خـون تـازه و سر پنجههای بت شکنت سرخ گشته است جاری شده ست خونِ عجیبی به صورتت ای وایِ من که تا دهنت سرخ گشته است این بارِ دوّم است که آستین دهن گرفت بالا سرت ببین حسنت سرخ گشته است صورت گذاشت بر رُخِ تو دل غمین حسین رویِ کبودِ بیکفـنت سرخ گـشته است شانه زدی به گـیـسویِ طفـلانِ بیپـدر حالا دو دستِ شانه زنت سرخ گشته است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ای چـراغ سـحـر خـسـتـه دلان ای دعـای دل بـشـکـسـتـه دلان مـاهِ تــابـیــده بـه هــر ویــرانـه آشـنـا بـا هـمـه، خـود بـیـگـانـه مـونـس و هـمــدم دیــریـنـۀ مـا چــاهِ آه ســحــرت سـیــنــۀ مــا تا صف حـشـر چـراغِ دل جمع بیصدا سوخته یک عمر چو شمع داسـتـان غـم تو فـوق غـم است نـام مـظـلـوم بـرای تو کم است بـشـریّـت ســویـت آورده رجــا تـو کـجـا وسـعـت تـاریـخ کـجا ای هـمه عـمـر شده آب، عـلـی قـتـلگاهـت شده محـراب عـلـی مسجد از شوق نمازت مدهوش کوفه از بانگ اذانت به خروش شـعـلـه بـر سـوزِ دلت بـاد زده سـجــده از داغ تـو فـریــاد زده خون جاری شده بر صورت تو تـا قــیــامـت سـنـد غـربـت تـو خصم از فـرق تو قرآن وا کرد شب احـیـای تـو را احـیـا کـرد تـا شـود زخــمِ فــراقـت چــاره خون زد از فرق سـرت فـوّاره خاک با خون جـبین تو سرشت خون پاک تو به محراب نوشت کـه عـلـی گـشـت دگـر آســوده لیـک بـا تـیـغِ بـه زهــر آلــوده ای کـرامت هـمه پـایـنـده به تو قـاتـلت گـشـتـه پـنـاهـنـده به تو ای علی جان تو بگو کاسۀ شیر بوده کی پـاسـخ زخـم شـمـشیر ای به خون خفته بگو یارت کو مـالـک اشـتـر و عـمّــارت کـو باغبـان! بود و نبود تو چه شد؟ غنچه و یاس کـبود تو چه شد؟ ای دو عــالــم حــرمِ مـاتــم تـو تـا صـف حـشـر نـثــار غـم تـو اشـگ ما هـدیـۀ نـاقـابـل ماست خـانـۀ سـوخـتـۀ تـو دل مـاسـت چـاههـا آه گـذشـت از سـرشـان نخـلهـا ریـخـته برگ و بـرشان شب به سوز تو بَرد رشک، علی سفرهها پُر شده از اشگ، علی ای سـحـر مـست صـدای پـایت سـفــرههـا مـنـتـظـرِ خـرمـایـت سـرخی یـاس تـو ما را کُـشـتـه اشک عـبّـاس تو ما را کُـشـتـه ای غمت گشته هم آغوش حسین چوب تابوت تو بر دوش حسین عـاشـقـانِ شب خود را دریـاب یا عـلـی زینب خود را دریـاب زنـده شـد خـاطـرۀ هـمـسـر تـو دفـن شد در دل شب پـیـکـر تو شب روی شانه تو را میبردند چه غـریـبـانـه تو را میبـردنـد گر چه دفن تو نهان از همه بود آنکه میبـرد تو را فـاطـمه بود ای حـسین و حـسن ت دنـبـالـت مـحـسـنـت آمــده اسـتــقــبـالـت تیغ قـاتـل که جـبـین تو شکست کــمــر اُمّ بـنــیـن تـو شـکـسـت خـیـز و چـشـم تـرِ عـبّاس ببین گــریــۀ مــادر عـبّــاس بـبــیـن
: امتیاز
|
مناجات شب قدری و شهادت مولا علی علیه السلام
سـاقی بریـز بـاده که تـازه گـلـو کـنـی شرمنـده آمـدم که مـرا زیر و رو کنی پیمان شکن شدم سرِ این نفس، حق توست من را مؤاخذه سرِ این خُلق و خو کنی هر بار جای من، تو حیا کردهای ولی دستِ مرا نشد که تو یک بار رو کنی هر شب به این بهانه صدایت زدم فقط تا با دلِ شکـسـتۀ من گـفت و گـو کنی امـشب نـمیشـود به نـمـاز شب عـلـی فـکـری به حال سـائـل بیآبـرو کـنی؟ مـثـل عـبـای کهـنـۀ حــیــدر، دل مـرا آیا شـود به دست کریـمـش رفـو کنی؟ با روسیـاهی آمـدهام محـضرت که تو با اشک روضه باز مرا شست و شو کنی ای روزگار، رحم به زینب نمیکنی؟! هر چه مصیبت است فقط سهم او کنی دیــروز داغ مـادر و امـروز هـم پـدر بر این صبورِ غمزده، بغضِ گلو کنی فرقِ عـلـی شکـافـته، حالا عـقـیـلـه را نامردی است با پدرش رو به رو کنی بوسه بزن به رأس پدر چون که کربلا بایـد وصـال رأس حـسـین آرزو کـنی جز حـنجـر بـریـده که پـیـدا نـمیکـنی هرچه میان خونِ تنش جست و جو کنی
: امتیاز
|